-
دوست دارم
شنبه 20 مهر 1387 08:54
من زمین و آسمان را کهکشان را دوست دارم من پل رنگین کمان را آفتاب مهربان رادوست دارم ابرهای پر ز باران کوهساران ماهتاب و لاله زاران من تمام مردم خوب جهان را دوست دارم عاشقان ناتوان را عشق های بی امان را من تمام شاپرکهای جهان را دوست دارم دوستی های نهان را خنده های ناگهان را بوسه های صادق و سرشارمان را من تمام درد های...
-
بازم تولدم !
سهشنبه 1 مرداد 1387 15:55
تولدمه ... نمی دونین روز تولدمو چه قدر دوسش دارم ... تولد یه آدم ناب ترین اتفاقیه که تو زندگیش می افته ... روزم مبارک... خیلی مبارک ... راستی!!! چشم . تو اولین فرصت ترجمه فارسیه شعرو می ذارم ..
-
بخونش ..
سهشنبه 11 تیر 1387 14:31
There is an answer,some day we will know And you will ask her,why she had to go We live and die,we laugh and we cry And you must take away the pain Before you can begin to live again So let it start,my friend,let it start Let the tears come rolling from your heart And when you need a light in the lonely night Carry me...
-
زمین هنوزم می چرخه ...
دوشنبه 27 خرداد 1387 15:26
خب !!! دکترا قبول نشدم .... . .. ...
-
سخت یا آسون ؟!....
چهارشنبه 22 خرداد 1387 16:57
دیگه می تونم به خودم بگم : آفرین ... اون رفته ... نمی دونم کجا ؟!!! و اصلا دلم واسش تنگ نشده ... یه جورایی خوشحالم . و یه جورایی سرگردون .... البته زیاد اهمیتی نداره ... همه ما یه جورایی سرگردونیم. فکر می کردم اگه بره .... می میرم . فکر می کردم اگه بره ... می میری . اما اصلا اینطوری نشد ... نه کسی مرد ؟!!! و نه حتی یه...
-
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
شنبه 14 اردیبهشت 1387 16:40
سلام دوستای قشنگ خودم .... دوباره می نویسم . با یه نیروی تازه برای مبارزه ... این دفعه خیلی متفاوت می نویسم . با سال جدید عوض شدم. نمی گم خیلی ... اما کم هم نه ... من می نه زبهر تنگدستی نخورم یا از غم رسوایی و مستی نخورم من می ز برای خوشدلی می خوردم چون تو بر دلم نشستی نخورم یه کم بیشتر از یه کم دیره... ولی ... سال...
-
اگه بدونی ..
سهشنبه 9 بهمن 1386 14:50
ساعت 4 صبحه و هنوز بیدارم . هنوز برنگشته ... می دونستم آخرش طاقت نمیاره و می ره ... هر چی التماسش کردم که ازت بگذره ... التماسم کرد که نمی تونه ... تو ازش خبر نداری ؟؟؟ حالا فقط منم وتو ... دو تا غریبه ... که تنها اشتراکمون یه آشنای گمشده است ... دلم واسش تنگ نشده . دل تو رو ... نمی دونم ... حالا که نیست می خوام...
-
یه خواب
یکشنبه 9 دی 1386 12:18
یه خواب بد دیدم . وارد یه خونه شدم . یکی داشت داد می زد . با صدای بلند . صدای تو بود . داشتم دیوونه می شدم . نمی دیدمت . فقط صدات بود که داشت دیوونم می کرد . یهو دیدم داداشت داره میاد به سمتم . دستشو گذاشت رو شونمو گفت : تو سمیه ای ؟؟؟ تعجب کردم . داداشت منو می شناسه . گفتم : آره . چند بار تکرار کرد که دست از سرت...
-
یلدا ...
شنبه 1 دی 1386 10:11
سلام این افسانه رو خیلی دوست دارم . ؛یلدای ایرانی، شبی که خورشید از نو زاده می شود یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود . «ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و...
-
یه بخشی از نامه هاش ...
دوشنبه 12 آذر 1386 15:26
یه مدته که گم شده ... هنوز دلم واسش تنگ نشده .... دیشب دوباره نامه لای دفترجه خاطراتشو خوندم . برای تو هم می خونم . ببخشید که تکراریه ... " . . می دونی! هر کسی جلوی یه کسی یا یه چیزی گاردش باز می شه. یکی جلوی پول، یکی جلوی منسب، یکی جلوی قدرت. هر کسی به یه کسی ، به یه چیزی می بازه. یکی به غرورش ، یکی به ترسش ، یکی به...
-
فاصله ...
یکشنبه 4 آذر 1386 17:11
آدم تا وقتی دلش می خواد با یکی حرف بزنه که احساس کنه فهمیده می شه . اما گاهی وقتا شرایط طوریه که دو تا دوست - هر چقدر هم خوب - اگر هم که بخوان نمی تونن همو بفهمن . چون دیگه دغدغه هاشون با هم فرق می کنه .. شادی هاشون فرق می کنه .. غماشون فرق می کنه .. یکی دیگه هم داره می ره . و اونی که می ره خیلی راحت تر فراموش می کنه...
-
شاید خودم ....
شنبه 26 آبان 1386 18:47
فقط در پاسخ به درخواست یه دوست می نویسم ... و ازش ممنونم که منو به این بازی دعوت کرد . 1-خودت را معرفی کن: مردادی ام !! ماه شیر ... توی فال مردادی ها گفته شده که هرگز از خاطره هاشون جدا نمی شن ... میگن خوش به حالمه !! چون تو زندگیم هیچ غمی ندارم . زیاد می خندم . می گن قشنگ می خندم و خنده هام شادشون می کنه . از گریه...
-
حالش داره خوب میشه ...
دوشنبه 16 مهر 1386 11:26
می دونی .... یه زن عمو داشتم که عین آبجی خودم دوسش داشتم . اوایل سال سوم دانشگاه که بودم سرطان خون گرفتو تو بیمارستان شریعتی بستری شد . هر دوشنبه و 4 شنبه و جمعه می رفتم دیدنش. از اون بیمارستان متنفرم . هر دفعه که می رفتم یه عمو می دیدم که تو یه ماه پیر شده بود اندازه یه دنیا ... و یه پسر 8 ساله که مدام ازم می پرسید...
-
من ... مال تو
یکشنبه 8 مهر 1386 15:40
توی دنیا چی می خوای ؟ که به پاهات بریزم همه هستیمو من به سراپات بریزم لب پر خنده می خوای بیا لبهام مال تو چشم پر گریه می خوای هر دو چشمام مال تو بیا تا برات بگم من وجودم مال تو بذار تا فدات بشم من غرورم مال تو اگه بازیچه می خوای بیا قلبم مال تو اگه رودخونه می خوای سیل اشکم مال تو چرا من بی تو بمونم ؟؟ نمی دونم !! نمی...
-
بی تو تلخه فردا ...
سهشنبه 3 مهر 1386 14:32
دیگه اشکای من طاقت موندن ندارن نباشی بی تو باز می میرن...می ریزن بی تو هردم می بارن ... تو تموم دنیامی تو تموم حرفامی تو تموم لحظه گرم عاشق بودنی ..
-
همه اینا شدن یه تیکه کاغذ ...
سهشنبه 20 شهریور 1386 13:49
یه نامه لای دفترچه خاطراتشه ... یه قسمتشو واست می خونم ... ببخشید که تکراریه: < ارزش مطلق آدما رو فقط خدا می دونه ومربوط به حساب وکتاب اون دنیاست. اما توی این دنیا ، بیشتراین خود آدمان که به هم ارزش می دن. اگه یه آهنگساز بهترین قطعه موسیقی دنیا روهم بسازه ،در صورتی که کسی حاضر نباشه بهش گوش بده، ارزشش توی زندگی...
-
زمزمه
دوشنبه 12 شهریور 1386 12:30
با من امشب چیزی از رفتن نگو نه ... نگو از این سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو با من از آغاز این مردن نگو ..... کاش می شد لحظه ها را پس گرفت کاش می شد از تو بود و با تو بود کاش می شد در تو گم شد از همه کاش می شد تا همیشه با تو بود ... با من امشب چیزی از رفتن نگو نه ... نگو از این سفر با من نگو من به پایان می...
-
دیوونه ...
شنبه 3 شهریور 1386 09:45
امروز دوباره دیوونه شده ... زده به سرش ... از ساعت ۷ صبح نشسته تا الان تک تک میلهایی رو که واسه هم نوشتین خونده .... بهم گفت : سمیه ... من دوسش داشتم خیلی زیاد .... و الان خیلی بیشتر از گذشته دوسش دارم .... مهم نیست کجا هستی ... با کی هستی ... مهم نیست که کجام ... با کیم ... مهم اینه که دلم دست تویه تا هر موقع خواستی...
-
هیچی
دوشنبه 29 مرداد 1386 17:04
میشه تو یه کاری کنی .... کاشکی اشکاش تموم شه ....
-
خوشحالم ...
چهارشنبه 24 مرداد 1386 18:57
دیشب دفترچه خاطراتشو برداشت . دنبال یکی از خاطره هاش می گشت . پیداش که کرد خندید و در ادامش شروع کرد به نوشتن : <امشب یکی بهم SMS داد و یه خبر خیلی قشنگ بهم داد . باورم نمی شه .... دومین آرزوم هم برآورده شد . مثل همیشه مامانم راست می گفت .... فقط باید صبر کنم ... همین . خدایا دوست دارم . دوسم داشته باش . > مشتاق...
-
تنها برای تو م ی رق ص م
یکشنبه 21 مرداد 1386 18:10
به تمامی دیده شو و مرا بنگر که امشب تنها برای تو می رقصم . ببین که چگونه مست زیبایی تو سینه ام را می شکافم و قلبم را با تمامی آنچه از دوست داشتن آموخته ام برای چشم زخمی شادمانیت بر زمین می کوبم . بنگر که چه دلبرانه با رقص پایم شکسته های دلم را خرد خرد می کنم تا مبادا لبه های تیزش خاطر عزیزت را خراش دهد . امشب تمامی...
-
دیروزش ...
چهارشنبه 17 مرداد 1386 13:58
دیروز داشت دیوونه می شد . پا شدم بردمش یه کم قدم بزنه شاید حالش بهتر بشه ... اما نشد . حرف نمی زد . فقط اشک می ریخت . یهو بهم گفت : بریم جمکران ؟ شاخ در آوردم !!! ساعت ۵ رفتیم جمکران . چادر سفیدشو سرش کرد و نشست روبرو به مسجد . با هم توسل خوندیم . دوباره تنهای تنهای خودمون دوتا ... با هم . نمی دونم آرومتر شد یا نه ......
-
تقصیر تو نیس
دوشنبه 15 مرداد 1386 07:37
از دست تو نیست ... دل من از گریه پره .... واسه تو طاقت نداره ... واسه تو هر دم می باره ...
-
آرزوهامو واست می گم ...
یکشنبه 14 مرداد 1386 18:59
آرزویم این است.. نتراود اشک در چشم تو هرگز ... مگر از شوق زیاد ... و به اندازه هر روز تو عاشق باشی ... عاشق آنکه تو را می خواهد ... و به لبخند تو از خویش رها می گردد... و تو را دوست بدارد ... به همان اندازه که تو دلت می خواهد آری ..... آرزویم این است
-
پر !!!
یکشنبه 14 مرداد 1386 16:04
کلاغ ... پر !!! گنجیشک ... پر !!! . . . سمیه ... پر !!!!
-
نمی دونم ...
سهشنبه 9 مرداد 1386 14:16
از پله ها که اومد پایین و جواب سلاممو نداد فهمیدم عصبانیه ... فقط یه چیز می تونه اعصابشو تا این حد به هم بریزه ... تو هم می دونی . . . خودش میگه : دیگه دلی نداره تا بتونه دوس داشته باشه . می شه تو بهم بگی چرا ؟ ........................................ ............................ کاش می دونستی اون موقع که داشتی آروم...
-
تو اینجایی ... تو قلبم
دوشنبه 8 مرداد 1386 14:46
دوباره داشتم ورق می زدم که رسیدم به یه صفحه که روش با ماژیک صورتی خیلی پراکنده و بارها و بارها این جمله رو نوشته بود : ؛ نازنینم دلم واسه نگاه های اون شبت تنگه . هیچ موقع اون نگاه سرد آخرت باورم نشد ؛ شروع کردم به خوندن خاطره اون روزش : ؛ زنگ زدم بهت . دعوتت کردم واسه جشن فارغ التحصیلی . بهم گفتی : حتما میام . ولی...
-
امروز تولدشه !!
دوشنبه 1 مرداد 1386 11:12
همیشه روز تولدم یه شادی قشنگ تمام وجودمو پر می کنه . حس اومدن به زمین و پایان دادن به ۹ ماه انتظار برای تولد من .... و خوشحالی اطرافیانم . تولدم مبارک . خدایا ازت ممنونم که بهم حق زندگی رو دادی تا با اولین گریه دوست داشته بشم .. با اولین آغوش دوست داشته باشم .. و با اولین ها جزئی از خاطرات قشنگ عزیزترین هام بشم ....
-
نبودنت دروغه.
شنبه 30 تیر 1386 17:33
همین ! فقط باید چشامو بذار روی هم . اون موقع حتما میای . می دونم .
-
برای هر آنکه بخواند .
چهارشنبه 27 تیر 1386 14:35
امروز یکی از شاگردام واسم یه جمله خیلی قشنگ نوشته بود . ؛ می گن غروب جائیه که آسمان زمینو می بوسه . من امشب برای تو غروب می کنم . ؛ خندیدم . گفت : خانوم شما خیلی قشنگ می خندین . بازم خندیدم . فقط تو تلخی خنده هامو می فهمی . اونم خندید .