یه خواب

یه خواب بد دیدم .

<
وارد یه خونه شدم . یکی داشت داد می زد . با صدای بلند . صدای تو بود .
داشتم دیوونه می شدم . نمی دیدمت . فقط صدات بود که داشت دیوونم می کرد .
یهو دیدم داداشت داره میاد به سمتم . دستشو گذاشت رو شونمو گفت : تو سمیه ای ؟؟؟
تعجب کردم . داداشت منو می شناسه . گفتم : آره . چند بار تکرار کرد که دست از سرت بردارم ..!!!
>

پریشونته ... اون که ازت بی خبره بی خبره .
خوبی عزیزکم ؟

یلدا ...

سلام

این افسانه رو خیلی دوست دارم .

؛یلدای ایرانی، شبی که خورشید از نو زاده می شود

 یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.

«ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، «یلدا» نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست».

یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود

عمرتان به درازا و زیبایی شب یلدا باد