شاید خودم ....


فقط در پاسخ به درخواست یه دوست می نویسم ... و ازش ممنونم که منو به این بازی دعوت کرد .


1-خودت را معرفی کن:

مردادی ام !! ماه شیر ... توی فال مردادی ها گفته شده که هرگز از خاطره هاشون جدا نمی شن ...

میگن خوش به حالمه !! چون تو زندگیم هیچ غمی ندارم .
زیاد می خندم . می گن قشنگ می خندم و خنده هام شادشون می کنه .
از گریه هام خسته ام .
حرفا ی دلمو تا حالا به کسی نگفتم . نه اینکه نخوام .... نتو نستم .
تنهایی رو وقتی دوست دارم که از خودم خسته ام .
دو سه تا دوست خوب دارم و یه دوست خیلی خوب .
تا حالا نتونستم با کسی دعوا کنم ! یا دلم نیومده یا ارزششو نداشته .
آدما واسم تکرارین ودر عین حال دوست داشتنی .
نوشتن و خوندن خاطره ها م رو خیلی دوست دارم .
مدت هاست که هیچ چی خوشحالم نمی کنه ...
تنها یه چی هست که آرومم می کنه .. کوه .
یه آرزوی کوچیک دارم : خدا بغلم کنه تا تمام دلتنگی هامو واسش رو کنم .
کار به کار کسی ندارم و از آدمای فضول متنفرم .
از دروغ بدم می یاد . اما تازگی ها یکی دوتاشو تحویل دور و بری هام دادم .
عاشق کاکائو هستم .
موی بلند و گردنبند و النگو رو دوست دارم .
از طلا بدم میاد . سنگ فیروزه رو دوست دارم .
مدت هاست که یه آهنگ غمگین تمام زندگیمو پر کرده .
بارونو دوست دارم .
با ارزش ترین چیز زندگیم مامانمه ..
مدت زیادیه با هیچ کی درد دل نکردم . آخه احساس می کنم واسه هیچ کی مهم نیست .
از تعارف الکی و ریا بدم میاد .
یه عیب بزرگ دارم : به سختی " نه " میگم .
..............
تا حالا سابقه نداشت اینقده از خودم بگم !!!

2-فصل و ماه و روزی که دوستش داری:
زمستون به خاطر برف بازی هاش و لیز خوردن های یهوئیش . یاد دربند بخیر !!
ماه آذر .

3-رنگ مورده علاقه:
رنگ چشاشو .
و صورتی ...

4-موسیقی مورده علاقه:
منصور رو دوست دارم . واسم پره از خاطره . . . .
و کریس دی برگ .Celendion و فرهاد .

5-بد ترین ضد حالی که خوردم:
فوت زنعموم ...
یه بار رفتم دیدنش ... اما ...
و سومیش .... نمی دونم .

6-بزرگترین قولی که دادم:
به خودم . که آدم باشم .

7-بهترین خاطره زندگیت:

وبلاگمو بخونین ...
بازم می نویسم !
خاطره خوب خیلی دارم .
تمام گردش ها ی قشنگم با بابا و مامانم ... اردوهای دانشگاه ...

8-بدترین خاطره زندگیت:
یه نگاه سرد و ساکت .

9-شخصی که بخواهی ملاقاتش کنی:
خیلی دلم می خواد بازم ببنمش .
دیگه دیدن کسی خوشحالم نمی کنه .

10-برای کی دعا می کنی:
واسه خونوادم .دوستام .مریضا . عاشقا ...

11-به کی نفرین می کنی:
نه بابا !!! دلیلی نداره .

12-وضعیت در 10 ساله آینده:
هیچ تصویری از آینده ندارم !!!

13-حرف دل :
be-happy


نظرات 11 + ارسال نظر
مرجان شنبه 26 آبان 1386 ساعت 07:11 ب.ظ

خوشحالم که دوباره شروع کردی بنویسی این یعنی دوباره همون سمیه ی خندانی. اینجوری نوشتن برای خواننده هم جالب تره.همیشه شاد باشی

بهنام شنبه 26 آبان 1386 ساعت 07:16 ب.ظ

خیلی خوب و کامل از خودت گفته بودی!
کلی چیز فهمیدم ازت:D
تو که خودت چیزی نمیگی چون :
"احساس می کنم واسه هیچ کی مهم نیست"
واقعاً که ...

جواد-دادا شنبه 26 آبان 1386 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام:)
خوبید سمیه؟
خوشحالم از خوندن دوباره وبلاگتون.رسم زندگی است این سرنوشت که بر ما میرود.آن کن که بهترین انسان کرد!

صغری=دعا یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 08:22 ق.ظ

یه چیزی که خودت هم دیشب بهم گفتی.
همین جا اعتراف می کنم که کسی هستی که خیلی خیلی خیلی دعات در حقم می گیره پس هر شب که خواستی بخوابی یه نگاهی به اسمون پر ستاره بنداز و اگه ماه قابل رویت بود اونم ببین و از ته دلت برام دعا کن.
بابا خسیس مگه چی میشه؟؟؟ حالا که دعات در حق یکی می گیره چرا دریغ کنی؟
ولی با همه ی این وجود بازم ممنون از دعاهات.

سکوت شبانه سه‌شنبه 29 آبان 1386 ساعت 02:08 ب.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

همیشه نگاهت را دوست دارم

فرارهای کودکانه اش را

آن گاه که باران را

میزبانی می کند ...

سلام
همیشه تمام حقیقت گفتنی نیست هرچند دوست من شما همون قسمتهای هم که گفتی نکته هاشو جا خالی گذاشتی ..


شاد باشی
س ا ج د

سمیه و علی چهارشنبه 30 آبان 1386 ساعت 12:17 ق.ظ http://kolbeyema.blogsky.com/

خیلی جالب بود برامون .اونقدر که می خوام همیشه در دسترس باشی پس لینک می کنمتون منتظرتون هستم

سکوت شبانه چهارشنبه 30 آبان 1386 ساعت 01:47 ب.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

گل گفت مرا نرمی از خار چه می‌جویی
گفتم که در این سودا هشیار چه می‌جویی

گفتا که در این سودا دلدار تو کو بنما
گفتم نشدی بی‌دل دلدار چه می‌جویی

گفتا هله مستانه بنما ره خمخانه
گفتم که برو طفلی خمار چه می‌جویی

گفتا ز چه بی‌هوشی بنمای چه می‌نوشی
گفتم برو ای مسکین هشدار چه می‌جویی

گفتا که چه گلزار است کز وی نرسد بویی
گفتم اگرت بو نیست گلزار چه می‌جویی

گفتا که وفاجویان خوابی است که می‌بینند
گفتم که خیال خواب بیدار چه می‌جویی

مولانا

لیلا پنج‌شنبه 1 آذر 1386 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام. از اینکه دوباره ناامید نشدم از سر زدن به وبلاگت خیلی خوشحالم و بیشتر از اون: از اینکه خودت هم دوباره امیدوار شدی
سمیه جان تا بوده و باشه همینه.
از نوشته هات خیلی خوشم می یاد و از اینکه بهتر شناختمت خوشحالم
همیشه رو گوشای من می تونی حساب کنی. be happy

آرش جمعه 2 آذر 1386 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

خیلی جالب بود
و از همه مهمتر این که متولد مردادی مثل خودم کارت خیلی درسته

حمید جمعه 2 آذر 1386 ساعت 06:45 ب.ظ http://karaj400.blogsky.com

شرح زندگی وآلامت را خواندم و چقدر سخت است نظر گذاشتن بر این پست شما

بهترینها را برایتان آرزومندم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 آذر 1386 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
ممنون که دعوتم رو تو بازی قبول کردی و شرکت کردی...
نم یدونم اما گاهی باید از بعضی خاطرات جدا شد و فراموششون کرد...
دیوار!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد