از پله ها که اومد پایین و جواب سلاممو نداد فهمیدم عصبانیه ...
فقط یه چیز می تونه اعصابشو تا این حد به هم بریزه ... تو هم می دونی .
.
.
خودش میگه : دیگه دلی نداره تا بتونه دوس داشته باشه .
می شه تو بهم بگی چرا ؟
........................................
............................
کاش می دونستی اون موقع که داشتی آروم آروم دلمو می دزدیدی و باهاش بازی بازی می کردی ... داشتم آروم آروم جون می دادم و تو نگاهت - بدون اینکه ببینی - می مردم .
همیشه روز تولدم یه شادی قشنگ تمام وجودمو پر می کنه .
حس اومدن به زمین و پایان دادن به ۹ ماه انتظار برای تولد من .... و خوشحالی اطرافیانم .
تولدم مبارک .
خدایا ازت ممنونم که بهم حق زندگی رو دادی تا با اولین گریه دوست داشته بشم .. با اولین آغوش دوست داشته باشم .. و با اولین ها جزئی از خاطرات قشنگ عزیزترین هام بشم .
خدایا ازت ممنونم که بهم حق زندگی رو دادی تا راه برم ... زمین بخورم و با نگاه تو دوباره بلند شم .
خدایا ازت ممنونم ...
به خاطر تپیدن های دل در لحظه های دیدن یار
به خاطر چشای بارونی در لحظه های اوج دلواپسی برای یار
به خاطر صبر تنهایی غم عاشقی در لحظه های فراق یار
خدایا ازت ممنونم به خاطر هدیه قشنگی که واسه یه عمر بهم دادی.
به خاطر تولدم ...