آرزو

دیشب یکی دیگه از خاطراتشو خوندم ....

<امروز همو دیدیم .  توی کافه روبروم نشسته بود و من تو این فکر که چقدر آشناست ... پر شده بودم از یه احساس ناب . حسی که قبلا هم یه جایی تجربه کردم . اما نمی دونم کجا ؟‌چرا با اینکه اولین دفعه بود که می دیدمش اینقدر باهاش احساس راحتی می کردم . چقدر دلم می خواست ازش بپرسم . اون حرف می زد و من تو این فکر که قبلا کجا دیدمش . چرا تو فاصله کمتر از چند دقیقه اینقدر واسم عزیز شده ؟ این چه حسی بود که داشت دیوونم می کرد ؟ خدایا کمکم کن . من این آدمو کجا دیدم ؟ این چه حسیه که داره منو می ترسونه ؟ ....>

در ادامه خاطره نوشته بود :

< ساعت ۲ نصفه شبه . بالاخره فهمیدم کیه .. باورم نمیشه که خدا آرزومو بر آورده کرده . بالاخره فهمیدم که کجا دیدمش . چند ماه پیش یه همایش برگزار شده بود . نمی دونستم برم یا نه ؟  تو اتاق کسی نبود و حوصله تنهایی رو هم نداشتم . تصمیم گرفتم که برم .  وقتی رسیدم سالن همایش سرمو انداختم پایینو رفتم اون آخرا نشستم . آخه می دونستم همه غریبه ان . بعد از یه مدت سرمو گرفتم بالا و یه نگاه به نماینده انداختم ... و بعد یه نگاه به اون . و سرمو انداختم پایین . اما نمی دونم چه حسی دوباره وادارم کرد نگاهش کنم . تنها واسه چند لحظه ... و یه آرزو کنم ... خدایا می شه من این آدمو دوباره ببینم؟ آرزومو فراموش کرده بودم . ولی حالا ... خدایا ازت ممنونم . >

پایین خاطره تو یه تاریخ دیگه نوشته بود :

< نمی دونم . شاید این یه بخشی از سرنوشت ما بود که با هم آشنا بشیم . من عاشقت بشم . تو اذیتم کنی . شاید این سهم من بود که بمونم و سهم تو بود که بری ... 
اینقدر به خدا اعتماد دارم که حس کنم شاید باید می رفتی ... شاید اگه نمی رفتی به بهترین ها نمی رسیدی  . احساس می کنم باز هم خدا آرزومو برآورده کرده . چون همیشه ازش برای تو بهترین ها رو خواستم .... خدایا ممنونم >

بغلش کردم . چه قدر سادس ...

  

نظرات 7 + ارسال نظر
پویا چهارشنبه 9 خرداد 1386 ساعت 11:13 ق.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
تبادل؟

kimia چهارشنبه 9 خرداد 1386 ساعت 11:14 ق.ظ

khush be hale oon adam....
ke enghad manaye eshgh too zendegish ghahsnage...
hich vaght natoonestam be eshgh intory nega konam:(

پویا چهارشنبه 9 خرداد 1386 ساعت 02:32 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
ممنون
منم لینک شما رو گذاشتم
اگه میشه اون مستر آخر اسم لینکمو کامل کنید

چشم !

صبح روز بعد پنج‌شنبه 10 خرداد 1386 ساعت 12:42 ق.ظ

سلام.

اون اپیزود سوم که گفته بود شاید سهم و قسمت ما آدمها همین چیزاس خیلی درسته. خیلی چیزا هس که دست ما آدمها نیس از یه جای دیگه صادر می شه. ما فقط تابعیم.

جبری شد

مهتاب پنج‌شنبه 10 خرداد 1386 ساعت 03:48 ب.ظ http://jodi

سلام
تبادل؟

چشم !!!

وحیده جمعه 11 خرداد 1386 ساعت 01:42 ق.ظ

آنکس که درد عشق بداند
اشکی بر این سخن بفشاند:

آن سان که ذره های دل بی قرار من
سر در کمند عشق تو ؛ جان در هوای توست
شاید محال نیست که بعد از هزار سال؛
روزی غبار ما را ؛ آشفته پوی باد؛
در دور دست دشتی از دیده ها نهان؛
بر برگ ارغوانی؛
- پیچیده با خزان -
یا پای جویباری ؛
-چون اشک ما روان - ؛
پهلوی یکدگر بنشاند!
ما را به یکدگر برساند!

عارفه شنبه 19 خرداد 1386 ساعت 02:01 ب.ظ

بازم از خاطراتش بنویس

واقعا !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد