من فرشته ای بودم
که چشمهای معصوم شیشه ایم را
خودم شکستم
و بالهای نرم و سپیدم را
خودم قیچی کردم
می خواستم با چشمها و پاهای آدمها
خوشبختی را، درد را
گناه را مزه کنم.
...رها
آخه یه فرشته چرا باید چنین کاری رو بکنه؟اصلا کارش درست نیست!
درست از نظر چه کسی و چه نگاهی ؟
گفتم که دل و دین بر سر کارت کردمهر چیز که داشتم نثارت کردم گفت تو که باشی که کنی یا نکنی؟آن من بودم که بیقرارت کردم.
خیلی قشنگه .....
ساده است ستایش گلی...چیدنش...و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد!
آخه یه فرشته چرا باید چنین کاری رو بکنه؟
اصلا کارش درست نیست!
درست از نظر چه کسی و چه نگاهی ؟
گفتم که دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفت تو که باشی که کنی یا نکنی؟
آن من بودم که بیقرارت کردم.
خیلی قشنگه .....
ساده است ستایش گلی...چیدنش...و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد!