دفترچه خاطراتش

دیشب دفترچه خاطراتشو داد که بخونم
باورم نمی شد . تا کجا بهم اعتماد کرده ....
می خوای واست بخونم :
< هدیه تولدتو دادم . جا کارتی . چقدر دلم می خواست واست یه هدیه خیلی خیلی خوب بگیرم .
یه چیزی که لایقت باشه . اما خجالت کشیدم . نمی دونم چرا .
هدیه تو دستام مونده بود و تو بهت زده ... فقط نگام می کردی . نمی دونم چرا ؟ دوستت زد به پهلوت که بگیر دیگه ... و تو گرفتی ... اصلا نبودی ... اصلا مونده بودی که چه جوری باید هدیه رو باز کنی ... 
.
.
.
تو نگاهم می کردی . سرمو انداختم پایین و کنارت راه رفتم . چه آرامش لذت بخشی ... که بی هیچ فاصله ای با تو که دوستت دارم قدم می زدم . فقط تو بودی و تو ... کاش که همیشه باشی ...>

پایین خاطره اون صفحه تو یه تاریخ دیگه نوشته شده بود :
<باورم نمی شد که اون جاکارتی رو بعد از دو سال هنوز داشته باشه . چه قدر دلم می خواست بپرم تو بغلشو بوسش کنم . کارتشو از جاکارتی برداشتو از عابر بانک پول گرفت . چه قدر موهاشو قشنگ درست کرده بود . برگ زرد لای موهاشو برداشتم و تو این فکر که عین این برگ دارم می شکنم ... >

بغضم گرفت ... 

نظرات 4 + ارسال نظر
لیلا سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام. وبلاگت و نوشته هات خیلی ... قشنگ
قشنگ چون حرف دل
موفق باشی.

آبنا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 12:05 ق.ظ

سلام...
وب لاگت مبارک...ایشالله توش پر بشه از خاطرات و حرف های قشنگ و شیرین و زیبا...

*****

گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم

*****

همیشه شاد و سلامت و موفق باشی..

طیبه چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:11 ب.ظ

سلام عزیزم
وبلاگت مبارک...

عشق شادیست / عشق آزادیست / عشق آغاز آدمیزادیست . . .

وحیده پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1386 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام سمیه جان.
وبلاگت مبارک باشه،جالب نوشتی...
سلامت و پیروز باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد