یه خواب بد دیدم .
< وارد یه خونه شدم . یکی داشت داد می زد . با صدای بلند . صدای تو بود . داشتم دیوونه می شدم . نمی دیدمت . فقط صدات بود که داشت دیوونم می کرد . یهو دیدم داداشت داره میاد به سمتم . دستشو گذاشت رو شونمو گفت : تو سمیه ای ؟؟؟ تعجب کردم . داداشت منو می شناسه . گفتم : آره . چند بار تکرار کرد که دست از سرت بردارم ..!!! >
پریشونته ... اون که ازت بی خبره بی خبره . خوبی عزیزکم ؟ |