دیوونه ...
امروز دوباره دیوونه شده ... زده به سرش ...
از ساعت ۷ صبح نشسته تا الان تک تک میلهایی رو که واسه هم نوشتین خونده ....
بهم گفت : سمیه ... من دوسش داشتم خیلی زیاد .... و الان خیلی بیشتر از گذشته دوسش دارم ....

مهم نیست کجا هستی ... با کی هستی ...
مهم نیست که کجام ... با کیم ...
مهم اینه که دلم دست تویه تا هر موقع خواستی باهاش بازی کنی و بخندی ... و من از خنده تو عشق کنم ....

کاش فردا را کسی پنهان کند ....
لحظه را در لحظه سرگردان کند  ..............