تنها برای تو م ی رق ص م

 

 به تمامی دیده شو و مرا بنگر که امشب تنها برای تو می رقصم .

 

ببین که چگونه مست زیبایی تو سینه ام را می شکافم و قلبم را با تمامی آنچه از دوست داشتن آموخته ام برای چشم زخمی شادمانیت بر زمین می کوبم . بنگر که چه دلبرانه با رقص پایم شکسته های دلم را خرد خرد می کنم تا مبادا لبه های تیزش خاطر عزیزت را خراش دهد .

 

امشب تمامی وجودت را چشم کن و مرا بنگر که تنها برای تو می رقصم .

 

رقص آتش عاطفه ام را نگاه کن که افسونگرانه تنها برای تو می چرخد و تن نازی می کند . ببین چه زیبا شعله های صداقتش دامن رنگین خنده هایم را برای شادمانی تو به تاراج می برد . مرا میان زبانه های سرخابی آتش عشقت نظاره کن که بی محابا برای مستانگی تو خاطره های قشنگم را هم بستر خاکستر می کنم .

 

من امشب تنها برای تو می رقصم .

 

موج دلبرانه دستانم را بنگر که ملتمسانه رو به آسمان تمام تمنای بودنت را بر باد می دهم . ببین که با رقص انگشتان لرزانم با تمام آنچه از بودن و ماندن فهمیده ام خاکستر خاطره هایم را در آسمان می پراکنم تا مبادا دود روزهای بودنم چشمان نازنینت را بیازارد .

 

نازنینم ! امشب تنها برای تو می رقصم .

 

ببین که چه دیوانه وار تمام سکوت فریاد های عاشقانه ام را تنها برای شادمانی تو هلهله می کنم تا مبادا بغض های در گلو خفته ام آرامش شبانه ات را به زمزمه ای آلوده کند . نگاه کن گه گیسوان شبرنگم چه شاعرانه مدهوش حضور مقدس تو به دور گردنم می رقصند و تاب می خورند تا در مسلخ گاه سادگی رقص مرگ را تنها برای تو بازی کنم تا مبادا در طلوع این غروب دوباره بودنم وجود نازکت را پریشان کند .

 

عزیزم ! به تمامی  دیده  شو و مرا بنگر که امشب تنها برای تو م ی م ی رم .