نمی دونم ...

از پله ها که اومد پایین و جواب سلاممو نداد فهمیدم عصبانیه ...
فقط یه چیز می تونه اعصابشو تا این حد به هم بریزه ... تو هم می دونی .
.
.
خودش میگه : دیگه دلی نداره تا بتونه دوس داشته باشه . 
می شه تو بهم بگی چرا ؟ 
........................................
............................ 

کاش می دونستی اون موقع که داشتی آروم آروم دلمو می دزدیدی و باهاش بازی بازی می کردی ...  داشتم آروم آروم جون می دادم و  تو نگاهت - بدون اینکه ببینی - می مردم .