آخرین باری که فال حافظ گرفت زمان نمایشگاه کتاب بود . یکی از دوستام تفالی زد و این اومد که صبر کن .
دیشب ازم خواست که واسش یه فال حافظ بگیرم . وضو گرفتمو به نیت اون حافظو باز کردم . یهو دوتامون شروع کردیم به خندیدن . حتی حافظ هم سر به سرمون می ذاره .
؛ مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که زانفاس خوشش بوی کسی می آید؛ ؛ از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید؛
صدای خنده هاشو ـ هر چه قدر هم تلخ ـ دوست دارم .
|