پر !!!

کلاغ ...
پر !!!
گنجیشک ...
پر !!!
.
.
.
سمیه ...

پر !!!!

نمی دونم ...

از پله ها که اومد پایین و جواب سلاممو نداد فهمیدم عصبانیه ...
فقط یه چیز می تونه اعصابشو تا این حد به هم بریزه ... تو هم می دونی .
.
.
خودش میگه : دیگه دلی نداره تا بتونه دوس داشته باشه . 
می شه تو بهم بگی چرا ؟ 
........................................
............................ 

کاش می دونستی اون موقع که داشتی آروم آروم دلمو می دزدیدی و باهاش بازی بازی می کردی ...  داشتم آروم آروم جون می دادم و  تو نگاهت - بدون اینکه ببینی - می مردم .


تو اینجایی ... تو قلبم

دوباره داشتم  ورق می زدم که رسیدم به یه صفحه که روش با ماژیک صورتی خیلی پراکنده و بارها و بارها این جمله رو نوشته بود  :

؛ نازنینم دلم واسه نگاه های اون شبت تنگه . هیچ موقع اون نگاه سرد آخرت باورم نشد ؛

شروع کردم به خوندن خاطره اون روزش :

؛ زنگ زدم بهت . دعوتت کردم واسه جشن فارغ التحصیلی . بهم گفتی : حتما میام . ولی کارت دعوتم چی ؟ منم که منتظر بهونه ... میارم برات ... تو هم مثل خودم ... پس کجا همو ببینیم ؟

سریع آماده شدمو راه افتادم .....
.
.
.
رسیدم امام حسین .وای خدا چه ترافیکی . زنگ زدم بهت که تو ترافیک موندم . و تو منتظرم موندی . ساعت ۹ شب بود که بالاخره رسیدم. دوباره قلبم داشت تند تند میزد .
جالبه . با اینکه این همه مدت می گذره هنوز هم همون حسی رو دارم که تو اولین دیدار داشتم .
دوباره لحظه دیدنت ... تو نازنینی ...
چه قدر تو کافه خوش گذشت . دوباره فاصله مون با هم شده بود اندازه یه نگاه . چه قدر رنگ چشاتو دوس دارم .

.
.
.
دوباره قول دادی که میای . بودنت کنارم بهم آرامشی رو میده که .. که ... تمام پرده های ابهام رو میزنه کنار و مطمئنم می کنه که موندنی هستی . تو قلبم . تا ابد ؛

 

 

امروز تولدشه !!

همیشه روز تولدم یه شادی قشنگ تمام وجودمو پر می کنه .
حس اومدن به زمین و پایان دادن به ۹ ماه انتظار برای تولد من .... و خوشحالی اطرافیانم .
تولدم مبارک .

خدایا ازت ممنونم که بهم حق زندگی رو دادی تا با اولین گریه دوست داشته بشم .. با اولین آغوش دوست داشته باشم .. و با اولین ها جزئی از خاطرات قشنگ عزیزترین هام بشم . 

خدایا ازت ممنونم که بهم حق زندگی رو دادی تا راه برم ... زمین بخورم و با نگاه تو دوباره بلند شم .

خدایا ازت ممنونم ...
به خاطر تپیدن های دل در لحظه های دیدن یار
به خاطر چشای بارونی در لحظه های اوج دلواپسی برای یار
به خاطر صبر تنهایی غم عاشقی در لحظه های فراق یار

خدایا ازت ممنونم به خاطر هدیه قشنگی که واسه یه عمر بهم دادی.
به خاطر تولدم ...

 

نبودنت دروغه.

همین !
فقط باید چشامو بذار روی هم .
اون موقع حتما میای .
می دونم . 

برای هر آنکه بخواند .

امروز یکی از شاگردام واسم یه جمله خیلی قشنگ نوشته بود .

؛ می گن غروب جائیه که آسمان زمینو می بوسه .
  من امشب برای تو غروب می کنم . ؛

خندیدم . گفت : خانوم شما خیلی قشنگ می خندین .
بازم خندیدم . فقط تو تلخی خنده هامو می فهمی .
اونم خندید .