آخرین باری که فال حافظ گرفت زمان نمایشگاه کتاب بود .
یکی از دوستام تفالی زد و این اومد که صبر کن .
دیشب ازم خواست که واسش یه فال حافظ بگیرم .
وضو گرفتمو به نیت اون حافظو باز کردم .
یهو دوتامون شروع کردیم به خندیدن . حتی حافظ هم سر به سرمون می ذاره .
؛ مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که زانفاس خوشش بوی کسی می آید؛
؛ از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید؛
صدای خنده هاشو ـ هر چه قدر هم تلخ ـ دوست دارم .
وقتی که دل تنگ می شم و همراه تنهایی می رم ،داغ دلم تازه می شه،زمزمه های خوندنم ،وسوسه ها موندنم ،با تو هم اندازه میشه...
قد هزارتا پنجره ،تنهایی آواز می خونم، دارم با کی حرف می زنم؟ نمی دونم نمی دونم .
این روزها دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ، کاش می تونستم بخونم قد هزارتا پنجره...
طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه ،موقع رفتن منه...
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهایی ام می شه ،کوچه ها نارفیق شدن...
حالا که می خوان شب و روز به هم دیگه دروغ بگن ،ساعت ها هم دقیق شدن...
سلام
نمیدونم این حس مستتر در نوشته هات چیه و برای کیه ؟ ولی ای .. ادمو مجبور میکنه که حتی برای چند لحظه هم که شده به نوشتت فکر کنه!
شاد باشی
س ا ج د
سلام از وبلاگ قشنگت خوشم اومد موفق باشی...
التماس دعا
ممنونم
سلام
درخواستی داشتیم از شما در یکی از کامنت هایتان.
جواب اجابت نشد!
فال حافظ خیلی قشنگه!
مخصوصا اگه کتابشم خاص باشه!
مگه نه؟!
موفق باشی.
خب آره خانوم خانوما .
مخصوصا اگه کتابشم خاص باشه.
یادش بخیر
چه قدر دلم تنگ اون موقع هاست .
میگن که حافظ هیچ وقت دروغ نمی گه!
من بهش باور دارم!
می دونی آبجی ؟
دروغ بودن یا راست بودنش دیگه واسم اهمیت نداره .
چیزی که مهمه اینه که من با تمام احساسم نابود شدم .
سلام خانوم
اولین باری بود که وبلاگتو می بینم .مبارکه.
می خواستم بگم اگه از ته دل نیت کردی حتما درسته
ممنونم.
به وبلاگم خوش اومدی جان مرجان .